سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بترس که خدایت در معصیت خود بیند و در طاعت خویش نیابد و از زیانکاران باشى . پس اگر نیرومند شدى نیرویت را در طاعت خدا بگمار و اگر ناتوان گشتى ، ناتوانى‏ات را در نافرمانى او به کار دار . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 89 خرداد 12 , ساعت 8:53 عصر
 شاعران معاصر اشعار زیبایی در مدح حضرت فاطمه زهرا (س) سروده‌اند.

به مناسب میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) چند نمونه از اشعاری که شاعران معاصران درباره این بانو سروده‌اند را در زیر می‌خوانید.

* میلاد حضرت زهرا/ مشفق کاشانی

ابر کرامت، از چشمه نور
اخترفشان گشت، از بام افلاک
جنبید دریا، در جوی زمزم
جوشید کوثر، از دامن خاک

هستی گل آذین، در رهگذارش
گیتی معطر، از خاک کویش
آیینه و آب، تعبیر خلقش
آیات رحمت، تفسیر خویش

پاکی سرشته‌ست، در فطرت او
قرآن گواه است، بر عصمت او
مهر نبوت، ماه ولایت
تابان شب و روز، از طلعت او

ای زن به اخلاص، در راه او باش
گر راه جویی، او رهبر توست
گنجینه لطف، آن آیت حق
فرزند احمد پیغمبر توست!

بنگر که عالم در شور و غوغاست
میلاد زهرا، میلاد زهراست


* یا زهرا/ عباس پراتی‌پور

داغت آتش زده بر جان و تنم یا زهرا
شعله‌ها سرکشد از پیرهنم یا زهرا

از غم مرگ تو داغی که مرا گشته نصیب
آتش افروخته در جان و تنم یا زهرا

بعد فقدان تو ای نوگل گلزار وجود
سیر از گردش باغ و چمنم یا زهرا

شامگاهان به سر قبر تو با حال پریش
همدم ناله و درد و محنم یا زهرا

نونهالان تو حیران و پریشان و خموش
بی‌تو خاموش شده انجمنم یا زهرا

یک طرف ناله زینب زدلم برده قرار
یک طرف اشک حسین و حسنم یا زهرا

یاد آن پهلوی بشکسته و رخسار کبود
به نظر آورم و دم نزنم یا زهرا

رفتی و بی تو شدم یکه و تنها و غریب
چه کنم؟ بی تو غریب وطنم یا زهرا

همدم ناله من چاه بیابان شده است
محرمی نیست که گویم سخنم یا زهرا

در غمت با دل بشکسته «براتی» گوید
داغت آتش زده بر جان و تنم یا زهرا


* غزل بقیع/ غلامرضا کافی

نفسی به خون جگر زدم که لبی به مرثیه واکنم
به ضریح گم شده سرنهم، شب خویش وقف دعا کنم

نه ملازمی و نه همدمی مگر آنکه در شب بی‌کسی
چو شهید کوفه به چاه غم، پر و بال گریه رها کنم

به خدا که شمع شکسته‌ای به بقیع جان من آورید
که به آستانه «مجتبی» همه زخم کهنه دوا کنم

غم «مجتبی» کشدم به خون که غریب خانه خویش بود
و من این ترانه غرق خون به کدام واژه ادا کنم

من و حضرت تو شکسته دل که اگر عدو زندت به تیر
به فدای پیکر پاک تو دل خویش نذر بلا کنم

اگر از غم تو نفس زنم، همه اشک و آتش و خون شدم
بکشم به خون همه را چنان که مدینه، کرب و بلا کنم

تو به خلق و خلقت احمدی، تو صور آل محمدی
غم کربلای دگر شود چو زبان به زخم تو واکنم

تو جگر دریده‌ای و غمین، من و داغ لحظه آخرین
به چه روی زینب (س) خسته را به عیادت تو صدا کنم

نه شهید فتنه اشعثی که تو خود بهانه مبعثی
و من بریده زبان که‌ام که ثنای تو به سزا کنم؟

منم آن که درد سرآمدم، که مرید آل محمدم
به سخاوت حسنم که جان به فدای آل عبا کنم


* هجده تپش/ نادر بختیاری

فاطمه (س) یک زن آسمانی‌ست
در زمین بودنش بی‌سبب نیست
گرچه هجده تپش، بین ما زیست
جز خدا کس نداند که او کیست

اوست گوهر، تو دنیاقیاسی
دم مزن گر جواهرشناسی

ارزش عشق را با چه سنجند؟
عقلیون از دل آیا چه سنجند؟
قطره‌بینان ز دریا چه سنجند؟
خارها قدر گل را چه سنجند؟

ریشه عشق در خاک زهرا (س) است
غنچه تا حشر، غمناک زهراست

شبنم از چشم زهرا (س) فرو ریخت
سیل شد، هستی ما فرو ریخت

بس که باران غم‌ها فرو ریخت
عاقبت سقف دنیا فرو ریخت

بود در وحشت بی‌شکیبان
فاطمه (س) جان پناه غریبان

رو به هر سو کنیم اوست آن‌جا
مأمن شیر و آهوست آنجا

عاشقان، غیرمعشوق، جویند؟
عشق را بین مخلوق، جویند؟

ما نبینیم در کوه و صحرا
غیر زهرا و زهرا و زهرا (س)

چشم ظاهر، اگر کور گردد
باطن، آیینه نور گردد

صد تپش، شور، در سینه افتاد
عکس زهرا (س) در آیینه افتاد

گر به خورشید ما بنگری راست
محو در حق شوی، بی کم و کاست

فاطمه (س) شمس مردان حق است
رهبر رهنوردان حق است

نقش زد دل، به خط دقیقم
ذکر یا فاطمه (س) بر عقیقم

نام او، زینت راستین است
دست موسی (ع) در این آستین است

معجز از عشق زهرا (س) طلب کن
زندگی از مسیحا (ع) طلب کن

مرده بودم، مرا زنده کرد او
وز غم عشق، آکنده کرد او

نزد زهرا چو من بنده گشتم
تیز، چون تیغ برنده گشتم

باز توفان صحراست در من
شور و غوغای زهرا(س) ست در من

ریگ در ریگ دشت خیالم
داغ زهرا (س) ست باید بنالم

دست الفاظ، هر چند خالی‌ست
فاطمه (س) معنی لایزالی‌ست

آه، زهرا (س)! که مظلوم مایی
پرده عدل، کی می‌گشایی؟

در حجابیم و تیغ عدالت
نزد زهرا (س) ست ما در جهالت

صبح دانایی، آنگه که آید
بانوی روشنی را ستاید

مدح زهرا (س) ز مهدی (عج) ست اولی
عشق را غیر ازین چیست اولی؟

منتقم از فدک پرسد آن روز
شرح زخم و نمک پرسد آن روز

گوید: ای مردم جرم و جیفه!
سهم زهرا (س) چه بود از سقیفه؟

دل شکستید ازو، گریه، خون شد
جان عالم ز پیکر برون شد...


* سوره نگاه آشنا/ ابوالقاسم حیسنجانی

از نگاه آسمانیان
در درازنای شب
دانه دانه، شبنم نهفته می‌چکد
از فراخنای سینه‌ قبیله‌ خدا
قصه‌ نگفته می‌چکد
نامه‌ حضوری خدا
در تمام لحظه‌ها
با تمام ذره‌ها
همره کلام خوشه‌ها
شکوه‌ها
قیام‌ها
سلام‌ها
جوانه می‌زند
نامه‌ حضوری مضاعف قلوب
ریشه‌ نگاه آشنا
با نگاه باد و برق و ابر،
آب و رویش جوانه‌ نظاره
خوانده می‌شود
جوشش گیاه
کوله‌بار راه
مویه‌های نور
بر درخت باور سحر
با تصاعد ستاره،
وزن می‌شود
وزن یک نگاه آشنا،
با زمین و آسمان،
برابر است!
وزن یک نگاه مهربان،
از ستاره،
برتر است!
آیه می‌تراود از نگاه آشنا؛
خوشه خوشه نور
در کرانه حضور،
بر بسیط ارتفاع معرفت
ستاره می‌شود
از ستاره سحر بپرس:
معنی کلام را،
وزن یک سلام را!
فاطمه: حضور بی‌نهایت خدا

وزن شعر،
غنچه ‌سحر
وزن نور
عطر او،
نوازش نسیم
ذکر او، نیایش حضور؛
یاد او،
بهانه‌ فغان:
ـ سر به دامن سحر،
گریه بی‌امان!

دختر رسول،
مادر پدر:
ـ قله‌ی کرامت بشر
تک سوار نور،
بر براق برق؛
سوره‌ رهایی بشر
سیرت نهایی زمین
ارتفاع خاک
انفجار فجر!
فاطمه:
عبور خاکی جرقه‌ نگاه بی‌کرانه خدا
غربت حضور آسمانی زمین
مقصد نگاه نوریان
نقطه‌ تمرکز جهان
نقطه‌ تلاقی اشعه‌ نگاه بی‌کران
دامن اشاره‌اش:
عفت عروج کهکشان
مشرق شرافت مدام
معنی قیام او:
کرانه‌ عروج
حاصل کلام او:
کرامت بشر،
مویه‌ تکامل نظر

همسر علی:
ـ امام بی‌نهایت یقین ـ
ریشه‌ مدام شاخسار قسط
معنی عدالت زمین
وزنه‌ شرافت سحر
رکعت نهایت نماز راستین!
فاطمه:
تلاوت اشاره‌ خدا
چشمه‌ نگاه آسمان
سوره‌ تکامل بشر،
کوثر کتاب آسمانی خبر

همسر امامت بلند آفتاب:
ـ شاهد شهید راه،
خون جاری خدا
در رگ زمین

انعطاف صاعفه
در تلاقی سحاب واقعه
نرمی فرشته، در تن بشر
اصطکاک نور!

رد پای یاد فاطمه
ـ کوثر تلاوت بیان ـ :
وزن بوی یاس
وزن راه شب
رد پای غربت غریب راهیان شب
وزن چشمک ستاره،
با زمین؛
وزن معنی عبور
رد پا راهی حضور

رد پای نور!
فاطمه: نگاه قله‌ سحر،
در عبور خاکی بشر؛
مادر جوانه‌های منجلی
مادر قیام!
مادر حسن:
امام حُسن
غربت ضمیر نور
آسمان زخمی زمین
داغ بی‌نشانه‌ زبان زخم؛
غیبت حضور
صبر انفجار!

فاطمه:
عبور بی‌نهایت، از کنار صفر
عفت پرنده فلق
شرق انبساط نور،
اشتیاق روز
فاطمه:
زبان نور،
انعطاف خوشه با نسیم

رویش ضمیر نسترن
فهم ارتفاع شوق
حجم باور گیاه
کوله بار راه
جوهر تبلور بلور
ارتباط معنی حضور!

در طنین یاد فاطمه
ـ بوی اشتیاق جویبار مهر؛
جوی پر شتاب نور،
در عبور باور سحر ـ :
وزن، وزن درد
نی‌نوای خون؛
ردپای خونی زمین
رد پای خون!

وزن ارتفاع قوس رنج
در حضور جهل بی شمار:
ـ یک جهان کتاب عدل
یک جهان مدار
یک یگانه مرد
ـ در حضور چشم فاطمه ـ
مانده در غبار؛
درد، روی درد
ظلم، بی شمار!

آبشار اشک
ـ جاری از بلند حزن کوهسار
در هجوم درد آتشین:
داغ غربت ستاره در زمین،
تازیانه در کف دروغ آشکار؛
یورش نهایت ستم،
رقص بردگی ماندگار
حبس زندگی
ارتفاع درد!
مصحف کلام فاطمه
جام بی‌نهایت علوم
جام یک نگاه آشنا
راه بی‌نهایت عبور،
راه اعتبار!
آیه می‌تراود از نگاه فاطمه
حجم آسمانی نگاه،
کوثر بلوغ ارتفاع بی‌کران،
در حضور آیه مباهله!
مرکز مدار رویش دعا
ـ سوره نگاه آشنا ـ
در حدیث اشنایی «کساء»
محضر حضور انفجار
سوره‌‌ی فلق،
انفجار راز!
معنی نماز...

فاطمه: قبله‌ نجابت قبیله‌ی شرف؛
شم، ناتوان
در نگاه چشمه‌سار حسن؛
آینه، برابر حضور
نور، روی نور
پله‌های نور،
چهره‌ خدا!
انعکاس سجده، در زمان
مادر ستاره‌ زمین:
شعاع انعکاس خون
کلام انتشار کربلا
زینت پدر!

مادر امام خون: طلوع انفجار کربلا
مؤلف کتاب خون

چشمه تعالی خبر
در قیام قامت‌رسای نینوا
آفتاب خون!

فاطمه (س)
مرور عشرق، در زمین؛
هیأت نهایت بشر،
قامت قیامت خبر؛
سطر ارتفاع آفتاب،
منزل زبان آسمان

دیدگان عرش،
ترجمان آسمانی زمین؛
ارتباط خاک با خدا
ریزش کرامت از بلند آبشار نور
اتصال سجده با قیام،
رویش تمام!



لیست کل یادداشت های این وبلاگ